درباره وبلاگ


سلام دوستای گلم من محدثه هستم ممنونم که به وبلاگم سر زدید.
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 37
بازدید هفته : 89
بازدید ماه : 89
بازدید کل : 36605
تعداد مطالب : 28
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


src="http://LoxBlog.Com/fs/fallw.js">

<-PollName->

<-PollItems->

t>
عاشقانه
دوسش دارم




 

حاصل سبز ترین باور من

 

برگ سبزی است

 

که از لای ورقهای دلم می ریزد

 

مانده ام سخت غریب!

 

دیگر از سبز ترین حادثه ها

 

می ترسم . . .

 



جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 18:29 ::  نويسنده : محدثه
جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 16:51 ::  نويسنده : محدثه

عکس های عاشقانه جدید بدون آرم



جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 14:21 ::  نويسنده : محدثه

 

من همه ی قصه هام قصه ی توست اگه غمگینه اونم از غصه ی توست


         



چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, :: 21:12 ::  نويسنده : محدثه

عشق چه میکند!!!!

 

به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که

میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم ، تا
اینکه یک روز اون اتفاق افتاد …

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب
...داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم
تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی ای...ن بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش
را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت
نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت
کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام
عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت
نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت
بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز
باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

 

 




چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, :: 20:53 ::  نويسنده : محدثه

 

امروز یه حسی بهم میگفت به گوشیت بزنگم .نمیدونم یهو چطور یاد شماره موبایلت افتادم.
میدونی؟شوکه شدم.بعد دوسال گوشیت روشن شده بود.یعنی خودتی؟حدود 27 یا 28 بار زنگیدم اما هربار بعد یه بوق قطع میشد.
یه حس ترس آمیخته با شوق دیدنت اومده بود سراغم .
بعد چند روز نخوابیدن خوابم برد.خیلی خواب قشنگی بود اما وقتی بیدار شدم فقط یادم بود که خواب خوبی بود دیگه یادم نبود چی شده.
باز یاد موبایت افتادم.تند و تند گوشیتو گرفتم بعد چند بوق یهو جواب داد.صداش کاملا عین صدای تو بود.قلبم تند تند میزد.
داد زدم:عمو خودتی؟عمو قربونت برم فدات شم همه کسم خودتی؟ من هانی ام.عمو حرف بزن چرا صداتو ازم دریغ میکنی؟حرف بزن بشنوم صداتو که خیلی دلتنگشم.
_نه هانی من حسینم.بعدش زد زیر گریه.حرفش عین یه چماق گنده خود تو سرم:من حسینم حسین حسین. پس عموی من چی؟اون کجاست؟واااااااااااای عمو اگه قرار بود حسین جواب بده گوشیتو چرا این حسو تو وجودم انداختی که گوشیتو بگیرم؟
انگار خیلی دوس داری چشامو کور کنم هی گریه کنم.عمو دلتنگتم دیگه وقتشه برگردی.دیگه طاقت دوریتو ندارم.ندارم به قرآن

 



چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, :: 20:37 ::  نويسنده : محدثه

 

 

for you



سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, :: 23:18 ::  نويسنده : محدثه

تصاویر زیباسازی وبلاگ



سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, :: 23:7 ::  نويسنده : محدثه

 

امروز...

با جیب خالی...

به جان خریدم...

تمام دلتنگی های جاخوش کرده در...

احساس نامتعارفم نسبت به تو...

...ولبریز شدم از عشق



سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, :: 23:6 ::  نويسنده : محدثه

 

 

 


آن روز که باران را بهانه کردم تا زیر چتر من تا ته کوچه بیایی
دلم می‌خواست هیچ وقت به ته کوچه نمی رسیدیم...
به ته کوچه رسیدیم،کوچه ای که با هم آمده بودیم...
اما تو برگشتی آن کوچه را،
بی من ...
... ... ... حال،من مانده بودم و کوچه و چشمانی منتظر
نه،نه.
یادم رفت بگویم
 



سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, :: 23:4 ::  نويسنده : محدثه